حقیقتی نو

یکی بود یکی نبود.عده ای تنبل و تن آسان بودند که بدنبال قدیسی میگشتند تا باز هم از راه راحت تری افسانه آفرینش را برای خود توجیه کنند .فکر کنید که این واقعه چه اندازه برای مردم میتواند نا فرخنده باشد .آن هم امروز در این عصر که مردان نا امید سر در گریبان فرو برده اند .تمامی ارواح تهی مانده اند و تنها روح بهترین انسانها سر شار از محبت است.گرسنگان و شکنجه دیدگان تشنه افسانه اند.آنقدر که دردشان را تسکین دهد و رنج آنها را کمی آرام کند .از این رو بدنبال چیزی هستند که خود خواهان آن بودند.چیزی که بهره ای از آن نصیب کسی نمیشود.یعنی زندگی سعادت آمیز با یک قدیس.         در حالی که بزرگ مردی و تقدس زاده هر انسانیست.انسانی که به نحو باور نکردنی و دردناکی زیباست.   انسان متعلق به تمام ادوار بشریت است. شاید من دچار تناقض گویی شده ام.خوب چه اهمیت دارد.انسان در جستجوی خداوند است.اما نه برای شناخت او بلکه برای آنکه خداوند او را در بیابان بیکرانی که برای خویش برگزیده آسوده بگذارد.او برای ما قرانی فرستاد که ای کاش به ما قرانی دیگر و تازه ارزانی میداشت.تا با این کار به ساده کردن تصویر او و به کاستی دادن خرد پیکار جوی خود بر خواسته و به اطاعت از اراده حقیقی خداوند تقدم بخشیم.جای انکار نیست کلام جدید نافذ تر و در یافتنی تراست.برای التیام بخشیدن به درد جهان امروز لازم است به این مردمی که مدام شکوه سر میدهند و سراسر جهان را به ضجه های خود به فغان وا میدارند و موجب غفلت ما از مسئله اصلی میشوند .چیزی داده شود

نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:01 ب.ظ http://sadeyes.blogsky.com

سلام
اگه تو هم عشق رو میشناسی و دوستش داری به وبلاگ من بیا
اگرهم نیستی اشکال نداره،بازم بیا.اینجا جای همه است!
حتما نظر بده

مهناز پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:53 ب.ظ

مسعود جان شاید یه کم ضد روشنفکری باشه اما به نظر من درسته که مسئله اصلی خداست اما این که آدم واسه خودش یه قدیسی داشته باشه دلیل بر تن آسانیش نمیتونه باشه. مشکل ما البته چیز دیگه ست...یعنی یه جورایی به قول خودت همین خراب کردن یا (خراب شدن) مفهوم ناب قدیس و پرستش و دعا و ...خیلی چیزای دیگه

مهنازم تشکر میکنم از این که در اوج امتحاناتت وقت گذاشتی و مطلبم رو خوندی. ولی با تمام احترام به اعتقادت منظور من خراب شدن مفهوم قدیسه نیست بلکه مشکل من اینه که با وجود داشتن خدایی به این بزرگی و مهربانی چرا ما باید بدنبال قدیسه یا بهتر بگم رابط باشیم .مرسی از بیان نظرت

سیب ناب پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:03 ب.ظ http://www.cibenab.blogsky.com

منم هم قبول که تنها هستی بخش جهان هستی خداست
ما این بشر بی ارزش حتی در این وادی بی کران،برای او نیز شریکی پیدا می کنیم
کلا بشر بدنبال پیدا کردن ایرادات خود از خدا شکایت داره
به هیچ چیز قانع نیستیم ولی غفل از اینکه خدا بسیار بزرگ و بخشده است
موفق باشی مسعود جان
بازم بهم سر بزن خوشحال میشم

با تشکر از شما . خوشحالم از این که مفهوم صحبتم رو فهمیدید.ببخشید اگه دیر پاسخگوی شما بودم.

سولماز پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:27 ب.ظ http://www.solmaz.blogsky.com

این مسئله غیر قابل انکار است که همه ما در اعماق وجودمان یک قدیسه داریم ولی اینکه بخواهیم به زور به دیگران هم دیکته اش کنیم و پذیرفتن غیر از آن را عامل تباه کردن سرای ابدی دیگران بدانیم این مسئله است که آدم رو اذیت میکنه نه وجود قدیسی که میتونه در بعضی از شرایط سخت موجب آرامش آدم بشه،مشکل من با یکی بودن این قدیسهاست.
به قول رضا مارمولک به تعداد آدما راه است برای رسیدن به خدا واین اون چیزی که عقل من میپذیرتش

سولماز جان مرسی از بیان نظرت .ضمنا نا گفته نمونه که قصد من ثحمیل نظرم بر روی افکار دیگران نبوده و صرفا یک نظر شخصی بود که میتونه اشتباه هم باشه.

سولماز دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:19 ب.ظ

اتفاقا منم اصلا منظورم این نبود که شما منظورتون اینه!!! منظورم اینه که با تصدیق همه صحبتهای شما حالا چرا این قدیسشون رو به آدم تحمیل میکنن(منظورم تن آساها هستند).

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد